Wednesday, April 8, 2009

عشق را سجده بریم

اصلن بیا زنده‌گی کنیم! آخر چه معنی دارد چشم به جایی بدوزیم که من و تو انتخاب‌اش نکرده‌ایم؟! بگذار دیگران هر چه می‌خواهند بگویند! ما که به هم وعده داده‌ایم کنار ساحل که رسیدیم وضو بسازیم و هم را به آغوش هم مهمان کنیم! من به آن روز امیدوارم نازترین! دیگر این‌که بنویس برای‌ام چه عاملی این‌روزها شبنم را به چشمان‌ات آورده؟! بگو بدانم! رفتم کتاب قدیمی را گشودم و چنین خواندم:

*

شادی‌هاتان را به یاد آورید پیش از آن‌که زمان بر شما پیشی گیرد. عشق را سجده برید پیش از آن‌که بر شما نماز برند!

*

دیگر این‌که هرگز پشت پلک‌های زیبایت شبنم ننشیند!

شاملو می‌گوید: ای کاش عشق را زبان سخن بود! من می‌گویم: ای کاش قلب‌ات از من سخن می‌گفت به همه دنیا، تا باور کنند تو را، مرا، ... ای کاش عشق را زبان سخن بود.

*

*

1388/1/19

1 comment:

صادق said...

سلام
قشنگ بود . من را بیاد نوارهای خسرو شکیبایی انداخت از شعر سیدعلی صالحی.
موفق و پایدار باشی