Sunday, April 26, 2009

تولد یک رُز


کاش می‌فهمیدم کسانی که عاشق‌اند وقتی روز تولد محبوب‌شان فرا می‌رسد چه‌گونه بی‌قرار می‌شوند! چون من؟ من امروز بی‌قرارترین بودم. امروز برای من فتح یک نام خوش نبود! فتح یک زنده‌گی بود. مانده بودم با کدام شعر می‌شود توصیف‌ات کرد و برای‌ات سخن ساز کرد.

*

حافظ و سعدی و شاملو و فروغ و... هیچ‌یک بیان‌کننده‌ی حال‌ام نیستند. تنها راه چاره این‌ست که خود بر این صفحه کلید بباران‌ام انگشتان نحیف را و از تو بنویسم. از مهربانی سخاوت‌مندانه‌ات! از دستان بخشنده‌ات که روز و شب در این حافظه مانده‌اند. از مرام شکلاتی‌ات که می‌شود با طمانینه خورد و زنده شد!

*

تو بهترین نام خوش‌عطری هستی که محال است نامی دیگر برگزینم برای آواز کردن‌ات! من فقط یک نام می‌شناسم و بر همین یک نام قسم می‌خورم که تا به انتها از لوح دل و روح‌ام بیرون نروی!

*

تولدت مبارک رُزِ خوش‌عطرم!

*

*

1388/2/6

Wednesday, April 8, 2009

عشق را سجده بریم

اصلن بیا زنده‌گی کنیم! آخر چه معنی دارد چشم به جایی بدوزیم که من و تو انتخاب‌اش نکرده‌ایم؟! بگذار دیگران هر چه می‌خواهند بگویند! ما که به هم وعده داده‌ایم کنار ساحل که رسیدیم وضو بسازیم و هم را به آغوش هم مهمان کنیم! من به آن روز امیدوارم نازترین! دیگر این‌که بنویس برای‌ام چه عاملی این‌روزها شبنم را به چشمان‌ات آورده؟! بگو بدانم! رفتم کتاب قدیمی را گشودم و چنین خواندم:

*

شادی‌هاتان را به یاد آورید پیش از آن‌که زمان بر شما پیشی گیرد. عشق را سجده برید پیش از آن‌که بر شما نماز برند!

*

دیگر این‌که هرگز پشت پلک‌های زیبایت شبنم ننشیند!

شاملو می‌گوید: ای کاش عشق را زبان سخن بود! من می‌گویم: ای کاش قلب‌ات از من سخن می‌گفت به همه دنیا، تا باور کنند تو را، مرا، ... ای کاش عشق را زبان سخن بود.

*

*

1388/1/19