Sunday, March 8, 2009

برای خوش‌بوترین مرام همه‌ی سال‌ها

«پُست پیش‌تاز مرام»

*

وقتی از تو یاد گرفتم چه‌گونه می‌توان از این سر دنیا تا آن سر دنیا مهر و محبت را پُست پیشتاز کرد، کلی ذوق کردم و این شعر «احمدرضا احمدی» را برای‌ات خواندم:

*

من انتظار نداشتم

با این برف محض

روبه‌رو شوم

*

من انتظار نداشتم

با این عشق محض

روبه‌رو شوم

*

این مرغان خفته در لعاب کاشی‌ها

به ما اعلام می‌کنند

این عشق محض

در آن

برف محض آب می‌شود

*

اگر بدانید

که من چه‌گونه

تاک را سوختم

در روز آدینه دیدم

حتا فرصت نبود

آن عشق محض را

انکار کنم

از بس در عمر

خرابه‌ها دیدم

*

از بس در عمر

جاسیگاری‌های انبوه

از سیگارهای سوخته دیدم

که صاحبان آن‌ها مرده بود

*

از بس در عمر

روز ویرانی دیدم

که محتاج شهادت

کسی نبود

*

گاهی

دیده بودم

عمر یک شعله‌ی کبریت

از عمر یاران من

بیش‌تر بود

گاهی دیده بودم کسی در باران به دنبال نشانی خانه‌ای بود

پس از آن‌که من نشانی را گفتم ناگهان آتش

گرفت و خاکستر شد

*

من در عمرم

کسانی را تسلی دادم که سرانجام این خیابان به پایان می‌رسد

و آن کسان مرا تسلی دادند که در انتهای این

خیابان یک سبد انگور در انتظار من است.

*

این عشق محض

این برف محض را

در میان دیوان حافظ

به امانت می‌گذارم که بماند

تا کی بماند

نمی‌دانم

تا چند ساعت

نمی‌دانم

*

*

1387/12/18

No comments: