Sunday, April 6, 2008

چت ِ بی چَک و چانه ی سوته دلان


*
برای شام آخر
مشکلی در کار ما افتاد ای عشق
مسوزانم که از داغ ِ شقایق ها خبر دارم
*
*
سوته دل اول: فقط تا چند جمله از اين مرحله به بعد فارسی تايپ کن می خوام يه بازی رو شروع کنيم
*
سوته دل دوم: bazi?
*
سوته دل دوم:vaisa mail bedam
*
سوته دل اول: آره
*
سوته دل دوم: alan miam, bazi chie? bazi dus daram, akh jun
*
سوته دل اول: حالا برو ایمیلت رو تموم کن
*
سوته دل دوم: خب، بازی
*
سوته دل اول: ببین اون نرم افزار «حافظ» رو که داری؟ نصب هم که کردی؟
*
سوته دل دوم: آره، فال بگیریم؟
*
سوته دل اول: خب حالا بازش کن
*
سوته دل دوم: آره کردم
*
سوته دل اول: ببین من نیت می کنم تو فال منو بگیر و بعد تو نیت کن من فال تو رو می گیرم، باشه؟
*
سوته دل دوم: خب نیت چه جوری؟ چی بگم؟
*
سوته دل اول: یه نیتی بکن، هر چی دوس داری؟
*
سوته دل دوم: بزنم فال؟
*
سوته دل اول: نه اول من فال تورو می گیرم
*
سوته دل دوم: واسه تو؟ چی بگم واسه تو؟ چی دوس داری؟ خب اول تو
*
سوته دل اول: بابا من باید خودم نیت کنم، بعد تو فال منو بگیری. خب من نیت کردم، حالا بگیر
*
سوته دل دوم: آهان، یعنی تو نیت می کنی، من می گیرم؟ چه با حال! اُکی، الان، ویت...می دونی چی اومد؟
*
سوته دل اول: نه
*
سوته دل دوم: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم، ایول
*
سوته دل اول: خدای من !!!!!!!!! محشره
*
سوته دل دوم: ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم، نامجو!! ویدیوش رو دیدی؟
*
سوته دل اول: نه، کدوم کانال؟
*
سوته دل دوم: می فرستم! نه من دارم از یوتیوب. حجمش زیاده
*
سوته دل دوم: حالا من! وایسا نیت کنم. گوشی
*
سوته دل اول: اُکی
*
سوته دل دوم: برو بگیر
*
سوته دل اول: گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
*
سوته دل اول: تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
*
سوته دل اول: غزل شماره ی 227
*
سوته دل دوم: یعنی چی؟ بده این؟
*
سوته دل اول: دیگه همینه خب
*
سوته دل اول: نه خوبه
*
سوته دل دوم: بده
*
سوته دل اول: می گه سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
*
سوته دل دوم: خب؟
*
سوته دل اول: خب دیگه باید به دعا کردن مشغول شی اگر خواسته ات می خواد برآورده بشه
*
سوته دل دوم:doa?
*
سوته دل دوم: شکلک ناراحتی
*
سوته دل دوم: ok
*
سوته دل اول:... ر
*
سوته دل دوم:... ر
*
*
*
تو دیوانه، تو زنجیری ِ این شهر پر از غصه
نپرسیدی که من ِ تنها و سرگردان
میان کوچه های شب چه می کردم
ندانستی که از داغ شقایق ها
چرا در شام آخر قصه می گفتم
*
*
1387/1/18

6 comments:

Anonymous said...

مگه شما چت هم مي کنيد؟ معلومه سوته دل دوم هم مثل من نامجو دوست داره!حالا اين سوته دلان وجود خارجي دارن يا الکي ان؟

MAHMOOD said...

سوته دلان یکی یکی تموم شدن
سوته دلی نمونده غیر از خود من

" اردلان سرفراز"

شک نکن وجود خارجی دارن، توت فرنگی جان

اگر نبود که ... بی کار بودم زحمت این پست رو بکشم؟


شادزی

Anonymous said...

من هنوز فلسفه فينگيليش نوشتن تو محيطايي كه ميشه فارسي تايپ كرد رو نميدونم. تو مسنجر كه ديگه هيچي... اگه يكي از اين سوته دلان شما باشي، مشخصه كه اولي شمايي. و چه فال خوبي هم براي سوته دل اولي اومده
....من از آن روز كه در بند تو ام آزادم

Anonymous said...

:D che jaleb ...

MAHMOOD said...
This comment has been removed by the author.
MAHMOOD said...

زهرای عزیز

حرف دل مرا گفتی!! بارها از دوستان ام خواسته ام که در محیط هایی که می توان و می شود فارسی تایپ کرد، چه ضرورتی دارد فینگلیش تایپ کرد؟ اما کجا گوش شنوا؟؟؟

اما سوت دل اولی بماند منم یا کسی دگر!! شاید

------------------

آیدای عزیزم

کجایی نازنین ام؟ خوش حالم که جالب انگیزناک بوده برایت
:D