«به وقت ِ تو»
*
همه فوتبال دوست دارند، اما من دوست ندارم! اهل ورزش و نرمش نیستم! دوست دارم به وقت یک بازی هیجانانگیز فوتبال یا مسابقهی کُشتی یک موزیک خوب بشنوم! یا همان وقت با کسی بنشینم و از پلانهای یک شعر خوب حرف بزنم! ر
*
به وقت یک مسابقهی فوتبال خاصه وقتی فینال جام جهانی باشد و آن هم بین مثلن «برزیل و آرژانتین» دوست میدارم، یک فیلم مثل «آبی» ببینم! یا «بوی کافور، عطر یاس». یا فیلم زندهگی شاملو اثر «بهمن مقصودلو». ر
*
به وقت یک مسابقهی فوتبال خاصه وقتی فینال جام حذفیمان باشد و یک طرف تیم مورد علاقهام «اس اس» و یک طرف «پگاه گیلان» دوست دارم بخوابم و خواب یک جنگل ببینم که به دریا راه دارد! دوست دارم یک لیوان آب خنک بخورم! ر
*
به وقت یک مسابقهی فوتبال خاصه وقتی فینال جام برتر باشد، دوست دارم با دوستی به ساحل بروم و تن بشویم! اما تاکنون نرفتهام و چه بد!!!! دوست دارم دست تو را بگیرم و... ر
*
به وقت یک مسابقه دوست دارم فقط و فقط فال «حافظ» بگیرم! او از «تو» بگوید و «من» از «تو». طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم!! ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم!! ... ر
*
رویایی باشم به وقت شنیدن «مولویه» و موسیقی متن فیلم «فریدا کالو» نقاش سورئال مکزیکی!! عجب فیلمیست میگویند!! اما شنیدن کی بُود مانند دیدن؟؟ رویایی باشم به وقت شنیدن ترانهای از «داریوش» با غزلی از «مولوی» و آهنگ و تنظیمی از «فرزین فرهادی» به اسم «تو نه چنانی که منام». ر
*
شما چه دوست میدارید به وقت یک مسابقه؟ آیا میخواهید مسابقه را ببینید و لذت ببرید؟ من که هرگز تحملاش را ندارم!! هرگز!! حیف نیست که وقتات را صرفاش کنی؟ شاید حق با تو باشد!! حتمن با توست! ر
*
*